معنی کال دیم - جستجوی لغت در جدول جو
کال دیم
زردی چهره
ادامه...
زردی چهره
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تصویر پالادیم
پالادیم
عنصر فلزی نقره فام، نرم و چکش خوار که در تهیۀ آلیاژها و ساخت ابزارهای جراحی کاربرد دارد
ادامه...
عنصر فلزی نقره فام، نرم و چکش خوار که در تهیۀ آلیاژها و ساخت ابزارهای جراحی کاربرد دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویر پال دم
پال دم
پال دُم
تسمۀ عقب پالان که روی ران ستور در زیر دم قرار می گیرد، پاردم، رانکی، قشقون
ادامه...
تسمۀ عقب پالان که روی ران ستور در زیر دم قرار می گیرد، پاردُم، رانَکی، قُشقون
فرهنگ فارسی عمید
کار دیو
(رِ وْ)
کنایه از کار وارونه و بخلاف عادت. کار دیو است و وارونه
ادامه...
کنایه از کار وارونه و بخلاف عادت. کار دیو است و وارونه
لغت نامه دهخدا
کار قدیم
(رِ قَ)
کار کهن. امر دیرینه، کار بی قدر و مبتذل و بی رتبه:
چنان زد ز زر گران قدر سیم
که شد یارۀ زهره کار قدیم.
ظهوری (از آنندراج)
ادامه...
کار کهن. امر دیرینه، کار بی قدر و مبتذل و بی رتبه:
چنان زد ز زر گران قدر سیم
که شد یارۀ زهره کار قدیم.
ظهوری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
کام دیمو
(رِ)
رودی است به بخارا که اسم دیگر آن فراوازالسفلی است. (تاریخ بخارا ص 39)
ادامه...
رودی است به بخارا که اسم دیگر آن فراوازالسفلی است. (تاریخ بخارا ص 39)
لغت نامه دهخدا
تصویر کار قدیم
کار قدیم
سالینه، کار بی ارج
ادامه...
سالینه، کار بی ارج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر کالادیوم
کالادیوم
گوش پیل از گیاهان
ادامه...
گوش پیل از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
کال دس
دست شکسته، دست زخمی
ادامه...
دست شکسته، دست زخمی
فرهنگ گویش مازندرانی
کالیم
از توابع خانقاه پی واقع در منطقه ی سوادکوه
ادامه...
از توابع خانقاه پی واقع در منطقه ی سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
کادیم
کدام
ادامه...
کدام
فرهنگ گویش مازندرانی
ول دیم
برعکس
ادامه...
برعکس
فرهنگ گویش مازندرانی
کال در
نوعی در، مخصوص ساختمان های قدیمی که هر لنگه ی آن از دو نیمه
ادامه...
نوعی در، مخصوص ساختمان های قدیمی که هر لنگه ی آن از دو نیمه
فرهنگ گویش مازندرانی
کال چرم
چارق، پای افزاری از پوست خام
ادامه...
چارق، پای افزاری از پوست خام
فرهنگ گویش مازندرانی
کال نی
نانی از آرد، عدس پخته و کدوی آب پز
ادامه...
نانی از آرد، عدس پخته و کدوی آب پز
فرهنگ گویش مازندرانی
شال دم
شال دم، نوعی علف هرز دانه دار که دانه های آن به شکل سنبله
ادامه...
شال دم، نوعی علف هرز دانه دار که دانه های آن به شکل سنبله
فرهنگ گویش مازندرانی
ان دیم
آن سو، آن طرف
ادامه...
آن سو، آن طرف
فرهنگ گویش مازندرانی
کال دم
نامی برای سگ، سگ دم بریده، سگی که به عمد دمش را بریده باشند.، کال دم
ادامه...
نامی برای سگ، سگ دم بریده، سگی که به عمد دمش را بریده باشند.، کال دم
فرهنگ گویش مازندرانی
کال دار
نوعی بنای چوبی شبیه نپار که بر سقف آن علوفه انبارند و در
ادامه...
نوعی بنای چوبی شبیه نپار که بر سقف آن علوفه انبارند و در
فرهنگ گویش مازندرانی
پاک دیم
همگی، به طورکامل
ادامه...
همگی، به طورکامل
فرهنگ گویش مازندرانی
کل دم
نوعی برنج خزری، بی دم، دم کوتاه، دم کوتاه، چوب نوک تیز و زوبین دار از جنس شمشاد که در معبر
ادامه...
نوعی برنج خزری، بی دم، دم کوتاه، دم کوتاه، چوب نوک تیز و زوبین دار از جنس شمشاد که در معبر
فرهنگ گویش مازندرانی